ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

کارهای جدید پرنسس مامان و بابا

خیلی وقته کارهای دختر نازم رو نمینویسم ، نمیدونم از کجا شروع کنم ... از اونجایی مینویسم که بانوی من پشت خط تلفن با طرف مقابلش کلی صحبت میکنه البته به زبان خارجی.. امروز هم وقتی صدای ناز دختر خاله جونش (نیوشا جون) رو شنید فقط میخندید. از اونجایی مینویسم که جیگر مامانی عاشق بچه هاست و تا به یه بچه کوچکتر از خودش میرسه لپش رو میکشه و دستش یا صورتش رو میبوسه (بوس صدادار) ،و اگر اون بچه بزرگتر از خودش باشه مثل داداشی ها(پسر عمه ها) با اونا بازی کله کله میکنه... شرح بازی کله کله: ملیکا بانو دستاش رو روی لپهای طرف مقابل میزنه و میگه کله کله.. عاشق حمامه و تو حمام اصلا یک جا بند نمیشه ، از اول تا آخر ایستاده و با آب بازی میکنه ، مامان...
25 ارديبهشت 1391

تبدار شدن دخترم

پریشب ساعت 4 صبح فهمیدم که دخترکم تب کرده ، با خوردن قطره استامینوفن کمی بهتر شد و خوابید دیروز هم با قطره تونستیم با تبش مقابله کنیم... دکتر دخترم (دکتر مقصودلو ) برای دیشب بهمون  نوبت ندادند و ما مجببور شدیم یک شب دیگه به دخترمون قطره استامیوفن بدیم...  صبح نزدیک ساعت 5 بود که بابایی متوجه شد ملیکا جان دوباره  تب داره ، اما ایندفعه خیلی شدید تر بود . انقدر تن دخترم داغ شده بود که فقط دعا میکردیم و برای سلامتی اش آیت الکرسی میخوندیم... امروز صبح ملیکا جون رو بردم مطب دکترش ، نظر دکترشون این بود که هیچ عفونتی نداره و سرما هم نخورده ،میگفتند نصف  بیشتر بیماری کودکان از طریق بوس دادنشون ایجاد میشه ، و تو...
18 ارديبهشت 1391

اولین سالگرد تاسیس وبلاگ ملیکا دتر

پارسال در همچنین روزی با دنیایی آشنا شدم که در اون تونستم دنیای دخترم رو به رشته تحریر در بیارم، دنیایی که نی نی وبلاگ عزیزم  اونو در اختیارمون قرار داد تا بچه های امروز ، فردا از دیدن اون لذت ببرن و دریچه ای به سوی  کودکی هاشون داشته باشند ... از همین جا از مدیریت محترم نی نی وبلاگ تقدیر و تشکر میکنم . آمار وبلاگ دخترم در اولین سالگرد تاسیس : 23032نفر از تمام دوستان عزیزم خواهش میکنم در راستای بهبود وضعیت این وبلاگ نظرات ارزشمندشون رو برای ما به یادگار بگذارند.
11 ارديبهشت 1391

یازدهمین مروارید عروسک مامان و بابا

دیروز متوجه  شدیم یازدهمین مرواریدت از دل صدف وجودت  بیرون اومده عزیزم ،بعد از سه شبانه روز بد اخلاقی ها و شب بیداری ها معلوم بود که دوباره پای یک مروارید دیگه در میونه عزیزم... دیشب به شما شربت استامینوفن دادیم تا راحت بخوابید ، راحت خوابیدی گلم... الان هم با بابا مجید خوابیدید و من با خیال راحت دارم برای شما (که قشنگترین و بهترین  هدیه ی خدا به من وبابا مجیدهستید ) مینویسم  ، تا شاید روزی بیاد که بتونی این یادداشت هامو بخونی.... زیباترین ما... عاشقانه دوستت داریم ... ...
10 ارديبهشت 1391

عکس جدید

امروز با عزیز فهیما و بابا بزرگ ابراهیم،عمه مائده و عمو مهران (شوهر عمه) رفتیم باغ بابا بزرگ . پروژه ساختن ساختمان وسط باغ که از اواخر اسفند90 شروع شده بود همچنان ادامه داره ... با بابا جون مجید به باغ اکالیپتوسمون رفتیم و تا میتونستیم از دختر گلمون عکس گرفتیم . از 13 به در تا به حالا به دلیل خراب شدن دوربینمون یک وقفه طولانی در عکاسی از چهره زیبای دخترم به وجود اومد که از همین جا از ملیکا خانم معذرت میخوام..... ...
9 ارديبهشت 1391

گردشی در باغ

گل نازم این روزها با داداشی ها(پسر عمه ها) حسابی تو باغ بابابزرگ بازی میکنید و خوش میگذرونید .... این هم عکسهاش ... ...
7 ارديبهشت 1391

ملیکا جون و اولین تلفظ حرف ""ش""

امروز دخترم این توانایی رو کسب کرد که شین رو تلفظ کنه و اولین کلمه هم ""کفش"" بود. دختر گلم امشب وقتی داداشی ها(پسر عمه ها) رو  خونه عزیز فهیما ملاقات کرد برای اولین بار از داداش به جای لغت دادا استفاده کرد ، و چند بار هم این کلمه رو تکرار کرد...    
5 ارديبهشت 1391

ملیکا جمله میگوید....

 عزیز دلم دیروز شما پیش عزیز فهیما بودید ، عزیز  زنگ زد به عمه شیما و گوشی رو داد به شما تا با شما صحبت بکنه ، شما بعد از نطقی کوتاه گفتید : دادا کا جا ( داداشی کجاست؟) دیشب هم بابا بزرگ و عزیز فهیما خونمون بودند شما میخواستید به بابا بزرگ بگید پرتقال پوست بکنه گفتید: بابا پوس کن قربون اون دهن نازت برم گل من ، من و بابا مجید عاشقتیم عسلم... امروز صبح با بابایی رفته بودیم دندون پزشکی تا دندونم رو پر کنم برگشتنی به مناسبت 15 ماهگیت که فرداست دنبال یه هدیه مناسب برات میگشتم که چشمم به کامیون اسباب بازی خوردکه فروشنده میگفت قابلیت این رو داره  تا 130 کیلو وزن رو تحمل کنه ، فروشنده حتی به بابایی پیشنهاد داد تا روی کامیون بایس...
4 ارديبهشت 1391
1